«دروج»

.

《جایگاه دروغ(دروج)》

.

در گاتها و اوستا دروغ گناهی بزرگ 

در مزدیسنا شناخته شده.

همانطور که راستی نیرویی ابدی دارد 

و زوال ناپذیر است، دروغ علی رغم تمام قدرت 

و مهابتش نیرویی ضعیف و فناپذیر است.


راه دروغ دراز ترین راه هاست، زیرا کسی که 

دروغ می گوید مجبور می شود برای اثبات این

 نکته که دروغ نگفته است، دروغ های دیگر

 هم بگوید.ولی از آنجا که پیروزی نهایی همیشه 

با راستی است، دروغگو در دام افتاده و مجبور

 می شود حرف راست بزند.

به همین دلیل عاقلانه ترین راه این است که انسان 

از همان ابتدا کوتاه ترین راه را انتخاب کند و راست بگوید.


در نظر زرتشت دروغ گفتن نشانه ی ترس است.

آیین زرتشتی هم ترس را به شدت محکوم کرده

 و شجاعانه پیروان خود را به راستگویی دعوت می کند.


به همین خاطر زرتشت به دروغگویان گفت:

(شما ای بدکاران از نژاد زشت هستید.شما 

از نژاد کبر و فساد می باشید.

کسانی که شما را عزیز داشته و می ستایند،

 نیز با شما یکسانند.

مدتی است که اعمال زشت شما در هفت کشور 

زمین معلوم و آشکار شده است.)


یک زرتشتی حقیقی، دشمن آشتی ناپذیر دروغ است

 زیرا دروغ چهره زشت اهریمن بد کنش است.

دروغ آرامش عظیم راستی را بر هم می زند 

و بی نظمی اهریمنی برقرار می سازد.


دروغ سرچشمه تباهی و تبهکاری و منبع جنایت

 و سیه کاری است به همین جهت کسانیکه پیروان

 دروغ هستند به آرزو های خود نمی رسند 

و به نیستی محکوم اند ولی کسیکه از قانون

 ورجاوند راستی پیروی می کند بازار دروغ پرستی

 را از رونق می اندازد و ضربتی مهلک بر اهریمن

 بد کنش وارد می کند.


«آبانگان»

.

《جشن آبانگان》


روز آبان از ماه آبان برابر با جشن آبانگان


این جشن ازجمله جشن های دوازده گانه است

که در تاریخ ۴ آبان در گاهشمارخورشیدی

(برابر با ۱۰ آبان در گاهشمار دینی) با همازوری و شادی

 و خوانش اوستاهای بایسته در کنار رودها و آبها برگزار می شود.

(اگر پست پیش را مطالعه کرده باشید شیوه تبدیل

 تاریخ را فرا میگیرید)


در جشن آبانگان، ایرانیان به‌ویژه زنان در کنار 

دریا یا رودخانه‌ها، فرشته آب را نیایش می‌کنند. 

ایرانیان آب را پاک می‌شمارند و هیچگاه آن را آلوده

 نمی‌کنند و آبی را که اوصاف سه‌گانه‌اش همچون:

 رنگ و بو و مزه دگرگون می‌شد برای آشامیدن 

و شستشو به‌کار نمی‌برند.


«هرودوت» یونانی می‌نویسد:

ایرانیان در میان آب ادرار نمی‌کنند، آب دهان و بینی

 در آن نمی‌اندازند و در آن دست و روی نمی‌شویند. 

در برگردان پارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می‌خوانیم:

آبان‌روز دهم آبان ماه(در گاهشمار دین بهی) است و آن 

را جشن می‌دانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان

 می‌گویند. در این روز زو(Zoo) پسر تهماسپ از دودمان پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن کاریزها 

و جوی‌ها و بازسازی آنها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفت‌گانه خبر رسید که فریدون،  ضحاک(=آژیدهاک)

 را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده‌است که خانه و زندگی خود را دارا شوند.


در سخن دیگری آمده‌است که پس از هشت سال خشکسالی

 در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و از آن زمان 

جشن آبانگان پدید آمد.


آیین های این جشن:


 در این روز همانند سایر جشن‌ها به آدریان ها (آتشکده‌ها) 

می‌رویم و پس از آن برای گرامیداشت جایگاه ایزد آب‌ها، 

به کنار جوی‌ها و کاریزها رفته و با خواندن اوستای آبزور(یسنا۶۵) و آبان یَشت که توسط موبد خوانده می‌شود، اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری آن را کرده 

و پس از آن با زُور دادن(شیر و گلاب و برنج و گندم و آویشن) 

به آبهای پاک به شادی می‌پردازیم.

همچنین 


#مهندس #موبد_کامران_جمشیدی


تاریخ میهن من هزاران ساله است، تاریخی پر فراز و نشیب. 

تاریخی که آغاز آن، بنا بر برخی روایت‌ها با #کیومرس یا #گی_مرد یا #گیومرد در جای نخستین انسانهاست (زیرا که گی یا جی همان جان است و زندگی بخش روی زمین یا زن، و مردش که مرد است، پس نخستین زن و مرد بودند) و بنا بر دیگر روایت‌ها با ییم و ییما یا جم و جما و یا همان #جمشید (که اینها نیز جفت بودند و زن و مرد بودند).

هر دو این نمادها، هم نماد نخستین مردم بودند و هم نخستین پادشاه، یا آبادگر. کیومرس آغاز بدور هم آمدن مردم نخستین و به‌هم آمدن نخستین هازمان(:جامعه) بود و جمشید آغاز پیشرفت و بهبود زندگی آن هازمان‌ها و تکامل بخشی به آنها. این هر دو نیز با پروردگار ایران پیمان داشتند. 

کیومرس بدست اهریمن کشته شد لیک از تخمه‌ی او مردم روییدند و زندگی بخشیده شد.

 

جمشید پس از آبادی‌های بسیار به‌خود مغرور شد، از پیمان سرپیچید و خودخدایی کرد که در تاریخ ایران پیامدش فروفتادن و به دو نیم شدن خود و سرنگونی و نگون‌بختی مردم بود و انیرانی از دشت نیزه‌داران، ذهاک نام ماردوش را زمانی دراز بر میهن چیره ساخت. اما ذهاک نیز سرانجام بدست همین مردم سرنگون گشت و در دماوند کوه به زنجیر کشیده شد. 


پادشاهان آمدند و رفتند. یلان و پهلوانان آمدند و رفتند. پیام‌آوران و پیام‌داران آمدند و رفتند و این میهن و این مردم، ایرانیان، ماندند و باز، پشت بر خداوندان خود داشته، گات‌ها و اوستا بر لب، پادشاهان و پهلوانان پروردند. لیک، از آنجا که دوره، دوره‌ی اندرهم بودن تاریکی و روشنایی است، اهریمنی و اهریمنان نیز از همان آغاز بودند و هستند. این دو نیز، همانا پهلوانان و اهریمنان، همواره در ستیز بوده و هستند.


با همه‌ی اینها آنچه که همین تاریخ به ما می‌آموزد آن است که تا هنگامی‌که تاریک اندیشی و گمراهی در دل یک ایرانی افتاده و رو در رویش باز یک پهلوان و گرد ایرانی ایستاده، باز آرامش و راستی بزودی به‌جای خود بازگشته است لیک هر آنگاه که این تاریکی و اهریمنی از ناخودی و انیرانی آمده، خرابی و ویرانی‌اش چندین برابر و دراز زمان‌تر بوده است. 


نمونه‌هایش بسیارند، از تورانیان نخستن گرفته که پشته‌های زیادی از ایرانیان را به جنگ و نبرد کشاندند و نیروی یلان بسیاری را گرفتند تا سرانجام شکست خورده و دست از دست درازی به میهن برداشتند تا اسکندر گجستک و نفرین شده که کشت و سوزاند و نابود کرد و دهه‌ها پشتی‌هایش ماندند تا آنها را نیز یلان پارتی به بیرون پرت کردند. 


تا آنکه اهریمن